گل دانلود

کسب درآمد دانلود فیلم جدید دانلود آهنگ های جدید جوک آشپزی خدا دختر خبر رقص روزنامه خبر پیروزی خبر استقلال دانلود نرم افزار آندروید آیفون آیپد دانلود آهنگ – دانلود فیلم دانلود نرم افزار –دانلود عکس – دانلود بازی – دانلود برنامه

گل دانلود

کسب درآمد دانلود فیلم جدید دانلود آهنگ های جدید جوک آشپزی خدا دختر خبر رقص روزنامه خبر پیروزی خبر استقلال دانلود نرم افزار آندروید آیفون آیپد دانلود آهنگ – دانلود فیلم دانلود نرم افزار –دانلود عکس – دانلود بازی – دانلود برنامه

وحشتناکترین آزمایش های انسانی تاریخ دنیا! (+تصاویر)

در طول تاریخ در کشورهای اروپایی و آمریکایی آزمایشهای غیرانسانی زیادی صورت گرفته است، آزمایشاتی که گاهی اوقات تاثیر آن تا چندین نسل بعد نیز به جا مانده است. به گزارش ایران ناز گاهی اوقات این آزمایش ها جنبه روانشناسی داشت. شاید باور نکنیداما در یکی از آزمایش ها کودکان بی گناه از لحاظ روانی تحت تاثیر قرار گرفتند به طوری که اثر این آزمایش سرنوشت آنها را نیز تغییر داد.

1- واحد 731
واحد 731 یک آزمایش سری شیمیایی و زیستی بود که توسط ارتش سلطنتی ژاپن در طول جنگ جهانی دوم و بین سال های 1937 تا 1945 انجام شد. مسئول انجام این آزمایش غیرانسانی، یکی از فرماندهان بی رحم ژاپنی به نام شیروایشی» بود.

وحشتناکترین آزمایش های انسانی در تاریخ

در این آزمایش های وحشتناک، قسمتی از بدن زندانی های |ژاپنی را قطع می کردند و به بخش های دیگر بدن پیوند می زدند. در روشی دیگر آنها بعضی از اعضای بدن زندانی ها را منجمد می کردند تا درباره بیماری قانقاریا مطالعه کنند. همچنین زندانی ها را به انواع مختلف میکروب های بیماری زا آلوده می کردند و سپس به آنها واکسن می زدند تا تاثیر واکسن را روی بدن انسان مورد مطالعه قرار دهند.
2- مطالعه هیولایی
مطالعه هیولایی نام آزمایشی بود که روی 22 کودک یتیم صورت گرفت. این کودکان یتیم در نوانخانه «داونپورت ایوا»ی آمریکا زندگی می کردند. سال 1939 محققی به نام «وندل جانسون» از دانشگاه ایوا تص.یم گرفت روی 22 کودک یتیم آزمایش لکنت زبان انجام دهد.

جانسون از یکی از دانشجویان خود به نام «مری تودر» خواست تا این آزمایش را انجام دهد و خود بر روی آن نظارت کرد. کودکان به دو گروه 11 نفری تقسیم شدند. تودر، برای یک گروه از کودکان سخنرانی می کرد.
او در این سخنرانی از نحوه صحبت کردن کودکان تمجید می کرد و به کودکان می گفت که واقعا به خوبی صحبت می کنند و در ادای کلمات هیچ مشکلی ندارند. در سخنرانی که تودر برای گروه دیگر انجام می داد به بچه ها می گفت که اصلا درست صحبت نمی کنند و بیشتر لغات را اشتباه تلفظ می کنند و آنها را مورد سرزنش قرار می داد.
در این آزمایش بیشتر بچه هایی که انرژی منفی دریافت کرده بودند از نظر روانی نیز دچار مشکل شدند و برخی از آنها در دوران زندگی شان در صحبت کردن با مشکل مواجه شدند.وقتی همکاران جانسون از این آزمایش مطلع شدند نام مطالعه هیولایی را روی آن گذاشتند زیرا وی برای اثبات نظریه هایش از کودکان یتیم سوء استفاده کرده بود.
از آنجا که جانسون فرد مشهوری بود این آزمایش برای مدت ها مخفی نگه داشته شد تا اینکه سال 2001 مسوولان دانشگاه ایوا به طور رسمی از عموم مردم به خاطر اینکه جانسون که زمانی یکی از استادان این دانشگاه بود مطالعه هیولا را انجام داده بود، عذرخواهی کردند.
3- زندان استنفورد
آزمایش زندان استنفورد سال 1971 توسط گروهی از محققان به سرپرستی «فیلیپ زیمباردو» از دانشگاه استنفورد آمریکا صورت گرفت. هزینه مالی این آزمایش را در دفتر تحقیقات نیروی دریایی آمریکا تامین می کرد. در این آزمایش دکتر زیمباردو به همراه گروهش روی زندانی ها و زندانبانان دروغین مطالعه کردند تا به تاثیرهایی که زندانی بودن و زندانبان بودن روی روان انسان ها می گذارد پی ببرند.
 
برای انجام این آزمایش گروهی از دانشجویان رشته روانشناسی که در حال فارغ التحصیل شدن بودند داوطلبانه در نقش زندانی و زندانبان در زندان ساختگی ای که در زیر زمین ساختمان دانشکده روانشناسی ساخته بودند مشغول فعالیت شدند.

وحشتناکترین آزمایش های انسانی در تاریخ

با آغاز آزمایش، زندانی ها و زندانبان ها خیلی زود به نقش های خود عادت کردند به طوری که شرکت کنندگان در این آزمایش از آنچه که انتظار می رفت بیشتر در نقش خود غرق شده بودند تا جایی که گاهی اوقات دانشجویانی که باور کرده بودند زندانی هستند کاملا مثل یک زندانی رفتار می کردند.
 از طرفی یک سوم از زندانبان ها باور کرده بودند از این رو در همان ابتدای آزمایشات مجبور شدند. دو نفر از زندانی های داوطلب را از پروژه تحقیقاتی بیرون بگذارند. اعتراضات زیادی نسبت به این آزمایش صورت گرفته بود و چون عده زیادی از لحاظ روانی درگیر آزمایش زندان استنفورد شده بودند، به زیمباردو اخطار داده شد که آزمایشات او رفتار ضد اجتماعی دارد و از این رو خیلی زود این آزمایش بدون اینکه نتیجه ای بدهد به اتمام رسید.
4- آزمایشگاه سمی شوروی سابق
آزمایشگاه شماره 1 و آزمایشگاه شماره 12، از مشهورترین آزمایشگاه های سری و مخفی اتحاد جماهیر شوروی سابق بودند. در این آزمایشگاه روی سم های مختلف تحقیق می کردند. دانشمندان در این آزمایشگاه ها انواع مختلف گازهای سمی را روی زندانی های گولاگ که دشمن مردم نامیده شده بودند، انجام می دادند.

هدف از انجام این آزمایش ها ساخت یک نوع سم بدون مزه و بی بوی شیمیایی بود که سپاه دشمن نتواند آن را شناسایی کند. وقتی سم های گوناگونی ساخته می شد روی زندانی های بیچاره مورد آزمایش قرار می گرفت.
دانشمندان این سم ها را که معمولا مایع بود به عنوان دارو هنگام صرف غذا به زندانی ها می دادند تا آن را بخورند.

آزمایش ها ادامه یافت تا اینکه سمی به نام «سی 2» ساته شد. به گفته شاهدان مصرف سم ظاهر قربانیان را از نظر فیزیکی تغییر می داد. آنها به سرعت خمیده و ضعیف می شدند و در عرض 15 دقیقه جان می باختند، از این رو افراد مختلف با ظواهر گوناگون به آزمایشگاه انتقال داده می شدندتا تاثیر این سم روی هر فرد به طور جداگانه مورد مطالعه قرار گیرد.
5- مطالعه تاسکیگی
این آزمایش یکی از فجیع ترین آزمایشات غیراخلاقی در طول تاریخ بود، زیرا در آن به افرادی که دچار سیفلیس می شدند آگاهی های لازم درباره بیماری شان داده نمی شد و به دروغ به آنها می گفتند که دچار بیماری خونی هستند. دانشمندان به افراد مبتلا به سیفلیس اعلام می کردندکه اگر برای درمان به کلینیک های خاصی که در نظر گرفته شده بروند نه تنها به رایگان می توانند درمان شوند بلکه غذای رایگان هم در اختیار آنها قرار می دهند و بیمه عمر هم خواهند داشت.

وحشتناکترین آزمایش های انسانی در تاریخ

سال 1932 وقتی مطالعه روی بیماری سیفلیس آغاز شد روش هایی که برای درمان مورد استفاده قرار می گرفت سمی و خطرناک شناخته شد و بنابراین دانشمندان به دنبال یافتن راهی بودند که بتوانند بیماران مبتلا به سیفلیس را بدون استفاده از روش های سمی و خطرناک نجات دهند. بنابراین انجام آزمایش ها روی تعداد زیادی از این بیماران شروع شد. تا پایان سال 1972 که آزمایشات پایان یافت، 100 نفر از مردان به دلیل انجام آزمایش های گوناگون روی آنها جان باختند و این در حالی بود که 19 نوزاد مبتلا به سیفلیس موروثی نیز طی انجام این آزمایش ها متولد شدند.
6- آزمایشگاه کره شمالی
گزارش های زیادی از آزمایش های غیراخلاقی که در کره شمالی روی انسان ها انجام شده به ثبت رسیده است. به ادعای یکی از زنان زندانی کره شمالی، در یکی از این آزمایش ها 50 زن زندانی که از لحاظ جسمانی سالم بودند انتخاب شدند. این زن ها به اجبار می بایست کاهوی سمی می خوردند. به محض اینکه زندانی های بیچاره کوهو را خوردند دچار تهوع خون آلود شدند و بعد از 20 دقیقه جان خود را از دست دادند.
خوردن اجباری کاهوهای سمی، برای آزمایش عملکرد نوعی سم بود که کره ای ها آن را اختراع کرده بودند. به گفته «کیوون هیوک» - سرپرست زندان – در کمپ شماره 22 در زندان های کره شمالی، آزمایشگاه های وجود داشت که مجهز به گازهای سمی بودند، گاز هایی که منجر به خفگی می شد. در این آزمایشگاه ها نیز زندانیان زیادی تحت آزمایش قرار می گرفتند که تعداد زیادی از آنها جان باختند.
7- پروژ امکولترا
امکولترا نام رمزی بود که «سی آی ای» - دفتر تحقیقات علمی آمریکا – روی برنامه سری تحقیقاتی کنترل ذهن گذاشته بود. سی آی ای، این آزمایش را اوایل دهه 1950 آغاز کرد و تا اواخر دهه 1960 ادامه داشت.

در این آزمایش، از مواد مخدر گوناگونیاستفاده شد تا حالت های ذهنی افراد، تحت کنترل پزشکان درآید و آنها بتوانند عملکردهای گوناگون مغز را شناسایی کنند. در این آزمایش، به عده ای از کارمندان سی آی ای، نظامی ها، پزشکان و بسیاری از افراد دیگر قرص های روانگردان داده شدتا عکس العمل آنها مورد مطالعه قرار گیرد.

وحشتناکترین آزمایش های انسانی در تاریخ

این قرص ها در حالی به افراد داده می شد که هیچ هشداری درباره استفاده از آنها به مصرف کنندگان داده نمی شد. سی آی ای برای انجام این آزمایش عده ای از مردها را انتخاب کرد که خجالتی بودند.

در این آزمایش بعد از اینکه به مردها قرص روانگردان می دادند آنها می بایست وارد منطقه هایی می شدندکه دوربین های مدار بسته برای مطالعه آنها کار گذاشته شده بود. این آزمایش غیرانسانی همچنان ادامه داشت تا اینکه سال 1973 ریچارد هلمز مدیر سی آی ای، دستور داد تا پروژه آزمایشی به طور کامل منحل شود و همه مدارک موجود در رابطه با این آزمایش را از بین ببرند تا تحقیق درباره آن غیرممکن باشد.
8- پروژه ¼
پروژه ¼ مطالعات پزشکی بود که آمریکایی ها روی ساکنان جزیره «مارشال» در اقیانوس آرام انجام دادند. ساکنان این جزیره در اول مارس 1954 تحت اولین آزمایش اتمی قرار گرفتند تا پزشکان با مطالعه روی افراد این جزیره به تاثیر قرار گرفتن در معرض رادیواکتیویته پی ببرند. این آزمایش تاثیرات بسیار وحشتناک و مخربی روی مردم داشت که تا سالیان سال دیده می شد.

وحشتناکترین آزمایش های انسانی در تاریخ

در اولین دهه بعد از انفجار رادیواکتیو، زنان جزیره نوزادان مرده به دنیا می آوردند که البته رفته رفته رو به بهبودی رفتند و وضعیت عادی پیدا کردند اما اختلال های رشدی در کودکان شدت گرفت و تا سالیان سال تاثیر رادیواکتیو روی کودکان غیرقابل انکار بود. بسیاری از کودکان جزیره دچار سرطان تیروئید شدند و تا سال 1974 یک سوم از کودکان دچار نئوپلاسم یعنی رشد غیرطبیعی بافت های بدن شدند.
9- آزمایشات نازی ها
در طول جنگ جهانی دوم رژیم نازی آزمایش های غیرانسانی گوناگونی را روی زندانیان انجام می دادند. در اردوگاه مخوف «آشویتس» دکتر ادوارد ویرس روی زندانی های زخمی آزمایش های گوناگونی انجام می داد تا بتواند با استفاده از نتیجه آزمایش های صورت گرفته روی سربازان زخمی دشمن، روش هایی برای درمان بعضی از زخم ها پیدا کند.
همچنین روی دوقلوهای همسان و غیرهمسان آزمایشات زیادی صورت می گرفت تا بلکه دانشمندان آلمانی بفهمند که آیا بدن انسان به طور غیرطبیعی قابل دستکاری است یا خیر. دکتر جوزف مینگل سرپرست همه این آزمایشات بود و نزدیک به 1500 دوقلو و 200 نفر تحت آزمایش های وحشیانه او قرار گرفتند.

منبع:irannaz.com

عجایب بارگاه خسرو پرویز !


خسرو پرویز,عجایب بارگاه خسرو پرویز,هفت گنج خسرو پرویز,هفت گوهر

عجایب بارگاه خسرو پرویز !
از «هفت گنج» یا عجایب بارگاه خسروپرویز بارها در منابع مختلف نامى به میان آمده است.
«ساسانیان» اثر «کریستین سن» یکى از منابعى است که به این عجایب اشاره کرده است و از گنج گاو، دستمال نسوز، تاج یاقوت‌نشان، تخت طاقدیس، طلاى مشت افشار، گنج بادآورد و شطرنجى از یاقوت و زمرد به عنوان عجایب هفت‌گانه بارگاه پادشاه ساسانى نام برده است.

فردوسى نیز در قصیده ای، از «هفت گنج» خسروپرویز نام مى‌برد. هندیان بودایى هم به تقلید از «هفت گنج» خسروپرویز، پادشاه ساسانى، «هفت گوهر» را ترتیب داده بودند.
گنج گاو
کشاورز مثل هر روز، «غباز» (خیش گاو آهن) را برداشت و به سوى مزرعه حرکت کرد. به مزرعه که رسید توشه ظهر را زیر درختى گذاشت و با «غباز» به سمت راست مزرعه رفت. تا «غباز» را در زمین فرو کرد متوجه شیئى سخت شد. با دست شروع به کندن زمین کرد و ناگاه با ظرف قدیمى برخورد کرد. آن را بیرون آورد، ولى باورش نمى‌شد. ظرف پر از سکه بود.

سکه را که نگاه کرد نام اسکندر روى آن حک شده بود. کشاورز براى نشان دادن حسن نیت خود نسبت به پادشاه خسروپرویز ظرف را نزد او برد. شاه فورا دستور داد تا مزرعه را بکنند و ظروف دیگر را از خاک بیرون بکشند. صد کوزه نقره و طلا که مهر اسکندر بر آن حک شده بود، از خاک بیرون آمد. خسرو پرویز، این گنجینه را که یکى از عجایب هفت گانه کاخش بود، گرفت و یکى از کوزه‌ها را به کشاورز داد. گنج را در جایى از کاخ مخفى کرد و آن را «گنج گاو» نامید.
دستمال نسوز خسرو‌پرویز
یکى دیگر از عجایب بارگاه خسروپرویز دستمال او بود. شاه بعد از هر غذا خوردن با دستمال، دست‌هاى خود را پاک مى‌کرد و چون کثیف و چرب مى‌شد آن را درون آتش مى‌انداخت تا آتش آن را تمیز کند، دستمال پاک مى‌شد ولى نمى‌سوخت. به احتمال قوى جنس این دستمال از پنبه کوهى بوده است.
تاج یاقوت‌نشان خسرو پرویز
از دیگر عجایب کاخ او تاج خسرویى بود. تاج خسرو پرویز از مقدار زیادى طلا و مروارید ساخته شده بود. یاقوت‌هاى به کار رفته در تاج طورى مى‌درخشید که به جاى چراغ در شب از آن استفاده مى‌کردند و یاقوت‌هایش همه جا را روشن مى‌کرد. زمردهایش چشم افعى را کور مى‌کرد. این تاج آنقدر سنگین بود که زنجیرهایى از طلا را از سقف آویزان کرده بودند و تاج را بر این زنجیرهاى طلا بسته بودند، طورى که تاج به هنگام نشستن شاه روى سرش قرار بگیرد و سنگینى تاج را احساس نکند.
تخت طاقدیس بارگاه خسروپرویز
یکى دیگر از عجایب بارگاه خسرو تخت طاقدیس اوست. شکل این تخت مانند طاق بود و جنسش از عاج و نرده‌هایش از نقره و طلا بود. سقف این تخت از زر و لاجورد بود. صور فلکی، کواکب، بروج سماوی، هفت اقلیم، صورت‌هاى پادشاهان، مجالس بزم و شکار، بر این سقف، حک شده بود. روى آن وسیله‌اى براى تعیین ساعت روز نصب شده بود. چهار یاقوت، هر یک به تناسب یکى از فصول سال دیده مى‌شد. بر بالاى آن وسیله اى بود که قطراتى مانند قطرات باران را فرو مى‌ریخت و صدایى رعدآسا به گوش مى‌رسید.
طلاى مشت افشار
خسروپرویز قطعه طلایى اعجاب انگیز داشت که به طلاى مشت فشار یا مشت افشار معروف بود. این قطعه طلا به اندازه مشت پادشاه و چون موم نرم بود. این قطعه زر به هر شکلى حالت مى‌گرفت. این قطعه طلا را از معدنى در تبت براى خسرو استخراج کرده بودند و200 مثقال وزن داشت.
گنج بادآورد
«گنج بادآورد» از عجائب دیگر دستگاه پرویز است. هنگامى که ایرانیان اسکندریه را محاصره کردند، رومیان ثروت شهر را در کشتى‌هائى نهادند تا به مکانى امن بفرستند، اما باد به جهت مخالف وزید و کشتى به سمت ایرانیان آمد. ثروت را به تیسفون بردند و «گنج باد آورد» نامی‌دند.
شطرنجى از یاقوت و زمرد
از عجایب دیگر دستگاه پادشاه ساسانی، شطرنج مخصوصى از جنس یاقوت و زمرد بود.
خسروپرویز شاید از معدود پادشاهانى باشد که از همسرش نیز در برخى از منابع تاریخى به عنوان یکى از عجایب دربار او نامبرده شده است. در تاریخ ثعالبى به جز آنچه که در بالا اشاره شد، از زن او شیرین، قصرش تیسفون، درفش کاویانی، رامشگران دربار ساسانی، اسب خسرو به نام شبدیز و فیل سفید دربار نیز به عنوان گنج‌هاى خسرو و عجایب دربار او یاد شده و درباره برخى از آنها توضیحاتى آمده است. در تاریخ ثعالبى آمده است: «شیرین و خسرو در جوانى دلباخته یکدیگر شدند، اما وقتى خسرو به پادشاهى رسید شیرین را فراموش کرد.
 شیرین که بار دیگر در پى جلب عشق خسرو برآمده بود، روزى در سر راه شکار او قرار گرفت و آتش عشق فراموش شده در دل خسرو روشن شد. اودر همان لحظه او را به زنى گرفت. شیرین بعد از راهیابى به کاخ پس از چندى مریم بانوى اول زرتشتیان را مسموم کرد و خود زن اول دربار شد.»
اسب خسرو «شبدیز» هم از دیگر عجائب کاخ اوست که در تاریخ ثعالبى از آن نامى به‌میان آمده است. خسرو گفته بود اگر کسى خبر مرگ «شبدیز» را بدهد او را خواهد کشت. هنگامى که «شبدیز» مرد تنها «باربد» جرات کرد نغمه اى را بخواند و در آن خبر مرگ شبدیز را بدهد. او خواند: «دیگر شبدیز نمى‌خواند و نمى‌چرد.» شاه گفت: «مگر او مرده است.» وباربد گفت: «شاه چنین فرماید.»
«باربد» خود نیز از عجائب دستگاه پرویز بود. «سرکس» از خنیاگران دربار که به او حسادت مى‌کرد در فرصتى مناسب او را کشت. خسرو وقتى دانست باربد به دست سرکس کشته شده است دستور قتل «سرکس»را هم داد.
تخت طاقدیس. تخت خسرو پرویز را که از فریدون به وی رسیده بود طاقدیس می‌گفتند. گویند جمیع حالات فلکی و نجومی ‌در آن ظاهر می‌شده و آن سه طبقه بوده و در هر طبقه جمعی از ارکان دولت او جابجا قرار می‌گرفته اند و خسرو پرویز بر آن تخت ملحقات و تصرفات کرده بود. طول آن تخت یکصد و هفتاد ذراع و عرض آن یکصد و بیست ذراع و مکلل بجواهر بود.

منبع:irannaz.com

پدرِ رضاشاه؛ چهره ای که ناشناخته بود +عکس

به عکس قاتل ناصرالدین شاه یعنی میرزا رضای کرمانی که در صحن شاه عبدالعظیم در شهر ری، ناصرالدین شاه را به گلوله بست، نگاه کنید. این عکس را همه دیده اند. میرزا رضا در حالی که زنجیر شده است، سر زنجیر را یک امنیه سیه چرده به دست دارد.

رضاشاه,پدرِ رضاشاه,قاتل ناصرالدین شاه,میرزا رضای کرمانی,عکس رضا شاه

این امنیه سیه چرده، پدر رضا شاه است که از بادکوبه به ایران مهاجرت کرد و مدت‌ها جزو عساکر قزاق بود. اما بعدها به علت اعتیاد به مواد مخدر (که در آن زمان منع قانونی نداشت و استعمال آن آزاد بود) از سپاه قزاق اخراج شد و به خدمت کامران میرزا نایب السلطنه درآمد. (امنیه دولتی شد)
در تمام دوران خدمت ۱۷ ساله رضا شاه و در طول ۳۷ سال سلطنت محمدرضا شاه هیچ تاریخ نگار و نویسنده‌ای حق نداشت به این مطلب اشاره کند و هیچ عکسی از پدر رضا شاه به چاپ نرسید و هر وقت این عکس معروف به مناسبت‌های تاریخی در نشریات چاپ می‌شد، فقط زیر آن می‌نوشتند: «میرزا رضا کرمانی» قاتل ناصرالدین شاه! و اشاره ای به نام امنیه ای که زنجیر میرزا رضا را در دست داشت نمی‌کردند.

«نقل قول از فرح پهلوی در کتاب دختر یتیم»

منبع:mashreghnews.ir

پدرِ رضاشاه؛ چهره ای که ناشناخته بود +عکس

به عکس قاتل ناصرالدین شاه یعنی میرزا رضای کرمانی که در صحن شاه عبدالعظیم در شهر ری، ناصرالدین شاه را به گلوله بست، نگاه کنید. این عکس را همه دیده اند. میرزا رضا در حالی که زنجیر شده است، سر زنجیر را یک امنیه سیه چرده به دست دارد.

رضاشاه,پدرِ رضاشاه,قاتل ناصرالدین شاه,میرزا رضای کرمانی,عکس رضا شاه

این امنیه سیه چرده، پدر رضا شاه است که از بادکوبه به ایران مهاجرت کرد و مدت‌ها جزو عساکر قزاق بود. اما بعدها به علت اعتیاد به مواد مخدر (که در آن زمان منع قانونی نداشت و استعمال آن آزاد بود) از سپاه قزاق اخراج شد و به خدمت کامران میرزا نایب السلطنه درآمد. (امنیه دولتی شد)
در تمام دوران خدمت ۱۷ ساله رضا شاه و در طول ۳۷ سال سلطنت محمدرضا شاه هیچ تاریخ نگار و نویسنده‌ای حق نداشت به این مطلب اشاره کند و هیچ عکسی از پدر رضا شاه به چاپ نرسید و هر وقت این عکس معروف به مناسبت‌های تاریخی در نشریات چاپ می‌شد، فقط زیر آن می‌نوشتند: «میرزا رضا کرمانی» قاتل ناصرالدین شاه! و اشاره ای به نام امنیه ای که زنجیر میرزا رضا را در دست داشت نمی‌کردند.

«نقل قول از فرح پهلوی در کتاب دختر یتیم»

منبع:mashreghnews.ir

متن کامل منشور کورش بزرگ

یش از متن کامل منشور، گزیده ای از مشهورترین بخش آن، در آغاز آورده می شود

منم کورش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه توانمند، شاه بابـِل، شاه سومر و اَکـَد، شاه چهار گوشه ی جهان. پسر کمبوجیه، شاه بزرگ … نوه ی کورش، شاه بزرگ … نبیره ی چیش پیش، شاه بزرگ …

آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم، همه ی مردم گام های مرا با شادمانی پذیرفتند. در بارگاه پادشاهان بابـِل بر تخت شهریاری نشستم. مردوک خدای بزرگ دل های پاک مردم بابل را متوجه من کرد … زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم.

ارتش بزرگ من به صلح و آرامی وارد بابل شد. نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید. وضع داخلی بابل و جایگاه های مقدسش قلب مرا تکان داد … من برای صلح کوشیدم.

من برده داری را بر انداختم، به بدبختی آنان پایان بخشیدم. فرمان دادم که همه ی مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند. فرمان دادم که هیچکس اهالی شهر را از هستی ساقط نکند.

مَردوک خدای بزرگ از کردار من خشنود شد … او برکت و مهربانی اش را ارزانی داشت. ما همگی شادمانه و در صلح و آشتی مقام بلندش را ستودیم …

متن کامل

منشور کورش بزرگ

نخستین اطلاعیه ی حقوق بشر در جهان

1. «کورش» (در متن بابلی : «کو - رَ - آش»)، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه توانمند، شاه «بـابـِل»(با - بی - لیم)، شاه «سـومـر»(شو- مـِ - ری) و «اَکـَّد»(اَ‌ک - کـ َ- دی - ای)، ...

2. ... همه ی جهان.

(از این جا تا پایان سطر نوزدهم، نه از زبان کورش، بلکه به روایت ناظری ناشناخته که می تواند نظر اهالی و بزرگان بابل باشد، بازگو می شود.)

3. ... مرد ناشایستی به فرمانروایی کشورش رسیده بود.

4. او آیین های کهن را از میان برد و چیزهای ساختگی به جای آن گذاشت.

5. معبدی بَدلی از نیایشگاه «اِسَـگیلَـه»(اِ- سَگ - ایلَـه) برای شهر «اور»(او - ریم) و دیگر شهرها ساخت.

(«اِسَـگیـلَـه / اِزاگیلا» نام نیایشگاه بزرگ «مردوک» یا خدای بزرگ است. این نام شباهت فراوانی با نام نیایشگاه ایرانی «اِزَگین» در «اَرَتـَه» دارد که در حماسه ی سومری «اِنمِـرکار و فرمانروای اَرَته» بازگو شده است. آقای «جهانشاه درخشانی» در «آریاییان، مردم کاشی و دیگر ایرانیان»(تهران، 1382، ص 507)، «اِزَگین» را به معنای «سنگ لاجورد» می داند. از سوی دیگر «کاسیان» نیز رنگ آبی را رنگ خداوند به شمار می آوردند و «کاشـّو / کاسـّو»، نام خدای بزرگ آنان به معنای «رنگ آبی» است. امروزه همچنان واژه ی «کاس» برای رنگ آبی در گویش های محلی بکار می رود. برای نمونه در گیلان، مردان با چشم آبی را «کاس آقا» خطاب می کنند. همچنین برای آگاهی از پیوند اَرَتـَه با نواحی باستانی ِحاشیه ی هلیل رود در جنوب جیرفت بنگرید به : مجیدزاده، یوسف، جیرفت کهن ترین تمدن شرق، تهران، 1382)

6. او کار ناشایست قربانی کردن را رواج داد که پیش از آن نبود ... هر روز کارهایی ناپسند می کرد، خشونت و بد‌کرداری.

7. او کارهای ... روزمره را دشوار ساخت. او با مقررات نامناسب در زنـدگی مـردم دخالت می کرد. اندوه و غم را در شهرها پراکند. او از پرستش «مَـردوک»(اَمَـر - اوتو) خدای بزرگ روی برگرداند.

(گمان می رود نام «مردوک» با واژه ی آریایی و اوستایی «اَمِـرِتات» به معنای «جاودانگی / بی مرگی» در پیوند باشد. اما ویژگی های دیگر مردوک شباهت هایی با «اهورامزدا» دارد و همچون او در سیاره ی «مشتری» متجلی می شده است. همان گونه که مردوک را با نام «اَمَـر - اوتو‌» می شناخته اند؛ از او با نام آریایی و کاسی ِ«شوگورو» نیز یاد می کرده‌اند که به معنای «بزرگ ترین سرور» بوده و با معنای اهورامزدا (سرور دانا / سرور خردمند) در پیوند است)

8. او مردم را به سختی معاش دچار کرد. هر روز به شیوه ای ساکنان شهر را آزار می داد. او با کارهای خشن ِخود مردم را نابود می کرد ... همه ی مردم را.

9. از ناله و دادخواهی مردم، «اِنلیل / ایـلـّیل» خدای بزرگ (= مردوک) ناراحت شد ... دیگر ایزدان آن سرزمین را ترک کرده بودند.

(منظور آبادانی و فراوانی و آرامش)

10. مردم از خدای بزرگ می خواستند تا به وضع همه ی باشندگان روی زمین که زندگی و کاشانه ی شان رو به ویرانی می رفت، توجه کند. مردوک خدای بزرگ اراده کرد تا ایزدان به «بابـِل» بازگردند.

11. ساکنان سرزمین «سومِـر» و «اَکـَّد» مانند مردگان شده بودند. مردوک به سوی آنان متوجه شد و بر آنان رحمت آورد.

12. مردوک به دنبال فرمانروایی دادگر در سراسر همه ی کشورها به جستجو پرداخت. به جستجوی شاهی خوب که او را یاری دهد. آنگاه او نام «کورش» پادشاه «اَنـْشان»(اَن - شـَ - اَن) را برخواند. از او به نام پادشاه جهان یاد کرد.

13. او تمام سرزمین «گوتی»(کو - تی - ای) را به فرمانبرداری کورش درآورد. همچنین همه ی مردمان «ماد»(اوم - مـان مَـن - دَه) را. کـورش با هر «سیاه سر» (همه ی انـسان ها) دادگرانه رفتار کرد.

(در تداول، نام ِبابلی «اومان منده» را با «ماد» برابر می دانند. اما به نظر می آید که این نام بر همه یا یکی از اقوام آریایی که در هزاره ی دوم پیش از میلاد به میان دورود مهاجرت کرده‌ بوده اند؛ اطلاق می شده است.)

14. کورش با راستی و عدالت کشور را اداره می کرد. مردوک، خدای بزرگ، با شادی از کردار نیک و اندیشه ی نیکِ این پشتیبان ِمردم خرسند بود.

15. او کورش را برانگیخت تا راه بابل را در پیش گیرد؛ در حالی که خودش همچون یاوری راستین دوشادوش او گام برمی داشت.

(ممکن است منظور دیده شدن سیاره ی مشتری بوده باشد. در باورهای ایرانی، سیاره ی مشتری نماد آسمانی ِ«اهورامزدا / مردوک» بوده است. نک به : بارتل ل. واندروردن، پیدایش دانش نجوم، ترجمه ی همایون صنعتی زاده، 1372. او حتی منظور از «سپاه پر شمار او» را نیز ستارگان آسمان می داند.)

16. لشکر پر شمار او که همچون آب رودخانه ای شمارش ناپذیر بود، آراسته به انواع جنگ افزارها در کنار او ره می سپردند.

17. مردوک مقدر کرد تا کورش بدون جنگ و خونریزی به شهر بابل وارد شود. او بابل را از هر بلایی ایمن داشت. او «نـَبـونـید»(نـَ - بو - نـ َ- اید) شاه را به دست کورش سپرد.

18. مردم بابل، سراسر سرزمین سومر و اَکـَّد و همه ی فرمانروایان محلی فرمان کورش را پذیرفتند. از پادشاهی او شادمان شدند و با چهره های درخشان او را بوسیدند.

19. مردم سروری را شادباش گفتند که به یاری او از چنگال مرگ و غم رهایی یافتند و به زندگی بازگشتند. همه ی ایزدان او را ستودند و نامش را گرامی داشتند.

20. منم «کورش»، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه توانمند، شاه بابـِل، شاه سومر و اَکـَّد، شاه چهار گوشه ی جهان.

(از این جا روایت به صیغه ی اول شخص و از زبان کورش بازگو می شود. استرابو نقل می کند که «کورش» نامی است که او پس از پادشاهی و با الهام از رود «کـُر» در جنوب پاسارگاد بر خود نهاد. پیش از این ، نام او «اَگـرَداتوس»(Agradatus) (اَگـرَداد / اَگـراداد) بوده است. نک به : جغرافیای استرابو، ترجمه ی هـ. صنعتی زاده، 1382، ص. 319)

21. پسر «کمبوجیه»(کـ َ- اَم - بو - زی - یَه)، شاه بزرگ، شاه «اَنـْشان»، نـوه ی «کـورش»(کـورش یکم)، شاه بزرگ، شاه اَنشان، نبیره ی «چیش پیش» (شی - ایش - بی - ایش)، شاه بزرگ، شاه اَنشان.

22. از دودمانی ‌کـه ‌همیشه شاه بوده اند و فرمانروایی اش را «بـِل / بعل» (بـ ِ- لو) (خداوند / = مردوک) و «نـَبـو»(نـ َ- بو) گرامی می دارند و با خرسندی قلبی پادشاهی او را خواهانند. آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم؛

(«نـَبو» ایزد نویسندگی و دبیری بوده، و نیایشگاه او به نام «اِزیدَه» خوانده می شده است. ورود کورش «بدون جنگ و پیکار» به بابل، نه تنها در گزارش او، بلکه در متون بابلی همچون «سالنامه ی نبونید» و نیز در «تواریخ هرودوت»(کتاب یکم) تایید شده است. برای آگاهی از سالنامه ی نبونید نگاه کنید به : Hinnz, W., Darios und die Perser, I, 1976, p. 106.)

23. همه ی مردم گام های مرا با شادمانی پذیرفتند. در بارگاه پادشاهان بابل بر تخت شهریاری نشستم. مَردوک دل های پاک مردم بابل را متوجه من کرد، زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم.

(پذیرش کورش توسط مردم، در «کورش نامه / سیروپدی»(Curou Paideia) نوشته ی گزنفون نیز تایید شده است. گزنفون اظهار می دارد که مردمان همه ی کشورها با رضایت خودشان پادشاهی و اقتدار کورش را پذیرفته بودند (سیروپدی، کتاب یکم))

24. ارتش بزرگ من به صلح و آرامی وارد بابل شد. نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید.

25. وضع داخلی بابل و جایگاه های مقدسش قلب مرا تکان داد ... من برای صلح کوشیدم. نـَبونید، مردم درمانده ی بابل را به بردگی کشیده بود، کاری که در خور شأن آنان نبود.

26. من برده داری را برانداختم. به بدبختی های آنان پایان بخشیدم. فرمان دادم که همه ی مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند. فرمان دادم که هیچ کس اهالی شهر را از هستی ساقط نکند. مردوک از کردار نیک من خشنود شد.

27. او بر من، کورش، که ستایشگر او هستم، بر پسر من «کمبوجیه» و همچنین بر همه ی سپاهیان من،

28. برکت و مهربانی اش را ارزانی داشت. ما همگی شادمانه و در صلح و آشتی مقام بلندش را ستودیم. به فرمان مَردوک همه ی شاهانی که بر اورنگ پادشاهی نشسته اند؛

29. و همه ی پادشاهان سرزمین های جهان، از «دریای بالا» تا «دریای پایین»(دریای مدیترانه تا دریای فارس)، همه ی مردم سرزمین های دوردست، همه ی پادشاهان «آموری»(اَ - مور - ری - ای)، همه ی چادرنشینان،

30. مـرا خراج گذاردند و در بابل بر من بوسه زدند. از ... تا «آشـور» (اَش - شور) و «شوش» (شو - شَن)

31. من شهرهای «آگادِه»(اَ - گـَ - دِه)، «اِشنونا»(اِش - نو - نَک)، «زَمبان»(زَ - اَم - بـَ - اَن)، «مِتورنو»(مـِ - تور - نو)، «دیر»(دِ - ایر)، سرزمین «گوتیان» و شهرهای کهن آن سوی «دجله»(ای - دیک - لَت) که ویران شده بود را از نو ساختم.

32. فرمان دادم تمام نیایشگاه هایی که بسته شده بود را بگشایند. همه ی خدایان این نیایشگاه ها را به جاهای خود بازگرداندم. همه ی مردمانی که پراکنده و آواره شده بودند را به جایگاه های خود برگرداندم. خانه های ویران آنان را آباد کردم. همه ی مردم را به همبستگی فرا خواندم.

(با این که هیچ دلیل قاطعی در زرتشتی بودن ِکورش بزرگ در دست نیست؛ اما او همچون زرتشت به این باور کهن ایرانی پایبند بوده است که هر کس در پرستش خدای خود و انتخاب دین خود آزاد است. افسوس که موبدان زرتشتی ِعصر ساسانی با سختگیری‌ و خشونت های بی شمار و اعمال سلیقه های شخصی در تحریف آیین زرتشت، به این دستاورد با ارزش فرهنگ ایرانی آسیب زدند.)

33. هم چنین پیکره ی خدایان سومر و اَکـَّد را که نـَبونید بدون واهمه از خدای بزرگ به بابل آورده بود؛ به خشنودی مَردوک به شادی و خرمی،

34. به نیایشگاه های خودشان بازگرداندم، بشود که دل ها شاد گردد. بشود، خدایانی که آنان را به جایگاه های مقدس نخستین شان بازگرداندم،

(گشایش و بازسازی نیایشگاه ها به فرمان کورش، دست کم در یک متن دیگر شناخته شده است. بر این لوح چهار سطری که از «اَرَخ» در میان دورود کشف شده، آمده است : «منم کورش، پسر کمبوجیه، شاه توانمند، آن که «اِسَگیلَه» و «اِزیدَه» را باز ساخت.» برای آگاهی بیشتر نگاه کنید به صفحه ی 156 مقاله ی W. Eilers در کتاب شناسی)

35. هر روز در پیشگاه خدای بزرگ برایم خواستار زندگانی بلند باشند. بشود که سخنان پر برکت و نیک خواهانه برایم بیابند. بشود که آنان به خدای من مَردوک بگویند: «به کورش شاه، پادشاهی که تو را گرامی می دارد و پسرش کمبوجیه جایگاهی در سرای سپند ارزانی دار.»

(در باورهای ایرانی، «سرای سپند» یا «اَنَـغْـرَه رَئـُچَـنـْگـْه» (اَنـَغران / اَنارام) به معنای «روشنایی ِبی پایان و جایگاه خدای بزرگ یا اهورامزدا و بهشت برین است.)

36. بی گمان در روزهای سازندگی، همگی ِمردم بابل، پادشاه را گرامی داشتند و من برای همه ی مردم جامعه ای آرام فراهم ساختم.

(صلح و آرامش را به تمامی مردم اعطا کردم) ...

37. … غاز، دو اردک، ده کبوتر. برای غازها، اردک ها و کبوتران …

(از سطر 37 تا 45 بخش نویافته ای است که در مقاله ی «درباره ی منشور کورش» به آن اشاره شد. این نُه سطر دنباله ی بلافصل سطرهای پیشین نیست.)

38. ... باروی بزرگ شهر بابل بنام «ایمگور - اِنلیل»(ایم - گور - اِن - لیل) را استوار گردانیدم ...

39. ... دیوار آجری خندق شهر را،

40. ... که هیچ یک از شاهان پیشین با بردگان ِبه بیگاری گرفته شده به پایان نرسانیده بودند؛

41. ... به انجام رسانیدم.

42. دروازه هایی بزرگ برای آن ها گذاشتم با درهایی از چوب «سِدر» و روکشی از مفرغ ...

43. ... کتیبه ای از پادشاهی پیش از من بنام «آشور بانیپال»(آش - شور - با - نی - اَپ - لی)

44. ...

45. ... برای همیشه !