در این مرورگر شما می توانید پروفایل های متعدد برای خود ایجاد کنید ، حساب ایمیل برای خود باز کنید ، برای ارسال پیام جدید با ویژگی HTML اقدام کنید و به چت زیلا دسترسی مستقیم داشته باشید.
علاوه بر این می توانید به تمام ویژگی های آن نظیر تغییر تم ، تاریخچه ی مرورگر ، پاپ آپ ها ، مدیریت کوکی ها ، داده ها ، کلمات عبور و افزودنی های آن دسترسی آسان داشته باشید.
SeaMonkey در مقایسه با مرورگرهای دیگر از منابع بسیار کمی از سی پی یو استفاده می کند و دارای پلاگین های متعددی می باشد که می توانید ان را قدرتمندتر از همیشه جلوه دهید.
در این ورژن که امروز در دانلود ۰۰۹۸ برای شما بازدیدکنندگان آماده کرده ایم ، امکانات جدیدی افزوده شده است و بهینه سازی بیشتری برروی آن صورت گرفته است.
حجم فایل : ۲۱ مگابایت
رمز فایل : www.download0098.com
منبع : دانلود ۰۰۹۸
Mozilla Firefox نرم افزار مرورگر وب قدرتمند ، بی نظیر و رایگان محصولی کمپانی مشهور موزیلا است که با آن می توانید صفحات وب را به زیباترین شکل ممکن با رابط کاربری جذاب مشاهده کنید.
در میان کاربران و کسانی که این مرورگر را امتحان کرده اند ، شاید کمتر کسی وجود داشته باشد که اینمرورگر وب را قدرتمندترین و بهترین برنامه نشناسد چرا که با نصب آن قطعا آن را به عنوان مرورگر همیشگی و ثابت ویندوز خود انتخاب خواهید کرد.
از ویژگی های فوق العاده فایرفاکس امنیت بالا و جلوگیری از ورود Spyware و جاسوس ها به سیستم شما می باشد.
محیط زیبا همراه با امکانات فراوان از قبیل تغییر در شکل ظاهر و اضافه یا حذف نمودن Toolbar ها کار با فونت های مختلف و درشت و ریز کردن صفحه همچنین مجهز بودن به Theme ها و افزونه های گوناگون بر زیبایی و توانایی این مرورگر افزوده است و آن را در میان دیگر نرم افزارهای وب بروزر مشابه بی نظیر کرده است.
ویژگی ها و قابلیت های مرورگر وب Firefox :
- سرعت بسیار بالا در بارگزاری و نمایش صفحات وب
- نمایش صفحات وب به زیباترین شکل ممکن
- دارای تم ها و پلاگین های کاربردی و بی نظیر
- رابط کاربری آسان و جذاب
- امنیت بالا در محیط نا امن اینترنت
- پشتیبانی کامل از اچ تی ام ال ۵
- محافظت از پسوردها و رمز های عبور خصوصی و امنیتی
- جلوگیری از باز شدن تبلیغات مزاحم پاپ آپ
- قابلیت مشاهده آفلاین صفحات از قبل کش شده
- نصب آسان و از همه مهمتر رایگان بودن آن
حجم فایل : ۲۰ مگابایت
رمز فایل : www.download0098.com
منبع : دانلود ۰۰۹۸
Opera اپرا سریع ترین مرورگر اینترنت روی زمین! این مرورگر با سرعت باور نکردنی صفحات اینترنت را برای شما بار گذاری می کند. اساس کار اپرا به این صورت است که اول متن سایت بارگذاری می شود و سپس به تدریج عکس ها بارگذاری می شوند، به علاوه اینکه عکس ها اول به صورت کامل با کیفیت کم نمایان می شوند و رفته رفته بر کیفیت عکس افزوده می شود.
کافیست فقط یک بار اپرا را امتحان کنید، دیگر از اینترنت اکسپلورر استفاده نخواهید کرد!
پرا تمام محدودیت های همچون جلوگیری از راست کلیک، جلوگیری از مشاهده سورس صفحه، جلوگیری از انتخاب متن و … همه را از پیش پای شما بر می دارد و شما را قادر می سازد با دستی کاملاً باز به جستجو و گشت و گذار در وب بپردازید. علاوه بر این مرورگر وب اپرا امکاناتی همچون دریافت ایمیل، چت و مدیریت دانلود را برای شما فراهم می سازد. این مرورگر با اضافه کردن قابلیت هایی همچون SpeedDial برای دسترسی به صفحات وب مورد علاقه به طور سری، همچنان گزینه محبوبترین مرورگر در میان کاربران خاص خود می باشد.
قابلیت های کلیدی نرم افزار Opera:
- میانبر سفارسی جستجو
- امکان جستجوی پیشرفته در تمامی سایت های مطرح در زمینه جستجو
- بلاک کردن پیشرفته محتویات صفحات
- پیشگیری هوشمندتر از pop-up
- ابزار حرفه ای جهت دریافت ایمیل و پشتیبانی از سیستم های ایمیل POP/IMAP
- قابلیت خواندن فید های RSS/Atom
- قابلیت اعمال تنظیمات مخصوص برای هر سایت
- نمایش پیش نمایش صفحات با نگهداشتن ماوس بر روی tab ها
- کاهش بار اضافی بر روی حافظه سیستم
- پشتیبانی از دریافت فایل های بزرگتر از ۴ گیگابایت
- امکان استفاده از وب سایت Opera برای بالا بردن امنیت و جلوگیری از Spyware
- استفاده از تکنولوژی Tabbed browsing نمایش پنجره ها در یک پنجره
- برطرف شدن اشکالات مربوط به FTP PASV
- پوسته های متفاوت و زیبا
- نگهداری از رمزهای عبور در محیطی با امنیت بالا
- امکان گفتن دستور به برنامه و اجرای آن توسط Opera
- نصب سریع و آسان
- افزایش سرعت باز شدن برنامه
- کاهش سرباری حافظه سیستم
- بهبود پشتیبانی از استانداردهای وب
- قابلیت اجرای برنامه از طریق صدای کاربر
- قابلیت پشتیبانی دریافت فایل های با حجم بالاتر از ۴ گیگابایت
- قابلیت Speed Dail برای دسترسی سریع به صفحات وب محبوب و دوست داشتنی
دانلود نسخه ۳۲ بیتی – حجم ۱۲.۶ مگا بایت
دانلود نسخه ۶۴ بیتی – حجم ۱۳.۹ مگا بایت
رمز فایل : www.download0098.com
منبع : دانلود ۰۰۹۸
از پرخوری بپرهیزید
پرخوری را کنار بگذارید و غذاهای سنگین نخورید. برعکس سعی کنید همیشه غذاهای سبک و کم کالری میل کنید. اگر لازم بود در بین روز یا بعد از ظهر یک میان وعدهی سبکی مثل میوههای تازه یا خشک، لبنیات کم چرب و کم شیرین میل کنید.
زنده باد امگا 3ها
از مصرف امگا 3ها غافل نشوید. هر هفته سه مرتبه ماهی (ماهی آزاد، ساردین و غیره) میل کنید. مصرف برخی از میوههای خشک مثل بادام و گردو را فراموش نکنید. امگا 3ها اسیدهای چربی هستند که در ساخت غشای نرونها یا همان سلولهای عصبی ما نقش دارند. برای همین جذب امگا 3ها برای عملکرد خوب مغز ما لازم و ضروریاند و از ابتلا به بیماری آلزایمر پیشگیری میکنند.
میوه و سبزیجات زیادی مصرف کنید
میوه و سبزیجات برای حفظ سلامتی روحی و جسمی ما ضروری است. این مواد غذایی حاوی میزان قابل توجهی ویتامین هستند که برخی از آنها آنتیاکسیدان بوده و از سلولهای عصبی و مغز ما حفاظت میکنند.
آهن را دریابید
متأسفانه اغلب زنان با کمبود آهن مواجه هستند. آهن نقش مهمی در عملکرد مغز ما دارد. این مادهی معدنی در انتقال اکسیژن به مغز نقش دارد. گوشت قرمز، دل و جگر، سبزیجات سبز رنگ، غلات، حبوبات و غیره سرشار از آهن هستند.
به میزان کافی آب بنوشید
باید بدانید که کمبود آب بدن میتواند ریشهی کاهش تمرکز افراد باشد. برای همین توصیه میکنیم روزانه و به طور منظم به میزان کافی آب بنوشید و اجازه ندهید تشنگی هلاکتان کند و بعد به سراغ آب بروید.
منبع: همشهری
مقیم لندن بود، تعریف می کرد که یک روز سوار تاکسی می شود و کرایه را می پردازد. راننده بقیه پول را که برمی گرداند 20 پنس اضافه تر می دهد!
می گفت :چند دقیقه ای با خودم کلنجار رفتم که بیست پنس اضافه را برگردانم یا نه؟ آخر سر بر خودم پیروز شدم و بیست پنس را پس دادم و گفتم آقا این را زیاد دادی ...
گذشت و به مقصد رسیدیم .
موقع پیاده شدن راننده سرش را بیرون آورد و گفت آقا از شما ممنونم . پرسیدم بابت چی ؟ گفت می خواستم فردا بیایم مرکز شما مسلمانان و مسلمان شوم اما هنوز کمی مردد بودم. وقتی دیدم سوار ماشینم شدید خواستم شما را امتحان کنم .
با خودم شرط کردم اگر بیست پنس را پس دادید بیایم . فردا خدمت می رسیم!
تعریف می کرد : تمام وجودم دگرگون شد حالی شبیه غش به من دست داد .
من مشغول خودم بودم در حالی که داشتم تمام اسلام را به بیست پنس می فروختم!!
جان بلانکارد " از روی نیمکت برخاست لباس ارتشی اش را مرتب کرد و به تماشای انبوه مردم که راه خود را از میان ایستگاه بزرگ مرکزی پیش می گرفتند مشغول شد. او به دنبال دختری می گشت که چهره او را هرگز ندیده بود اما قلبش را می شناخت دختری با یک گل سرخ. از سیزده ماه پیش دلبستگیاش به او آغاز شده بود. از یک کتابخانه مرکزی در فلوریدا، با برداشتن کتابی از قفسه ناگهان خود را شیفته و مسحور یافته بود، اما نه شیفته کلمات کتاب بلکه شیفته یادداشتهایی با مداد، که در حاشیه صفحات آن به چشم میخورد. دست خطی لطیف که بازتابی از ذهنی هوشیار و درون بین و باطنی ژرف داشت در صفحه اول "جان" توانست نام صاحب کتاب را بیابد: دوشیزه هالیس می نل " با اندکی جست و جو و صرف وقت او توانست نشانی دوشیزه هالیس را پیدا کند.
"جان" برای او نامه ای نوشت و ضمن معرفی خود از او درخواست کرد که به نامه نگاری با او بپردازد.روز بعد جان سوار کشتی شد تا برای خدمت در جنگ جهانی دوم عازم شود .در طول یکسال و یک ماه پس از آن ، آن دو بتدریج با مکاتبه و نامه نگاری به شناخت یکدیگر پرداختند . هر نامه همچون دانه ای بود که بر خاک قلبی حاصلخیز فرو می افتاد و به تدریج عشق شروع به جوانه زدن کرد. " جان " درخواست عکس کرد ولی با مخالفت " میس هالیس " روبه رو شد. به نظر هالیس اگر "جان" قلباً به او توجه داشت دیگر شکل ظاهریاش نمی توانست برای او چندان با اهمیت باشد. ولی سرانجام روز بازگشت "جان" فرارسید آنها قرار نخستین ملاقات خود را گذاشتند :" 7 بعد ازظهر در ایستگاه مرکزی نیویورک " هالیس نوشته بود :" تو مرا خواهی شناخت از روی گل سرخی که بر کلاهم خواهم گذاشت." بنابراین رأس ساعت 7 "جان" به دنبال دختری می گشت که قلبش را سخت دوست میداشت اما چهره اش را هرگز ندیده بود. ادامه ماجرا را از زبان خود جان بشنوید: " زن جوانی داشت به سمت من میآمد، بلند قامت و خوش اندام، موهای طلاییاش در حلقههای زیبا کنار گوشهای ظریفش جمع شده بود، چشمان آبی رنگش به رنگ آبی گلها بود، و در لباس سبز روشنش به بهاری میمانست که جان گرفته باشد. من بی اراده به سمت او قدم برداشتم، کاملاً بدون توجه به این که او آن نشان گل سرخ را بر روی کلاهش ندارد. اندکی به او نزدیک شدم . لب هایش با لبخند پرشوری از هم گشوده شد, اما به آهستگی گفت "ممکن است اجازه دهید عبور کنم؟" بیاختیار یک قدم دیگر به او نزدیک شدم ودر این حال میس هالیس را دیدم. تقریباً پشت سر آن دختر ایستاده بود. زنی حدوداً 40 ساله با موهای خاکستری رنگ که در زیر کلاهش جمع شده بود. اندکی چاق بود و مچ پایش نسبتا کلفتش توی کفشهای بدون پاشنه جا گرفته بودند. دختر سبز پوش از من دور می شد، من احساس کردم که بر سر یک دوراهی قرارگرفته ام. از طرفی شوق وتمنایی عجیب مرا به سمت آن دختر سبز پوش فرا میخواند و از سویی علاقه ای عمیق به زنی که روحش مرا به معنای واقعی کلمه مسحور کرده بود، به ماندن دعوتم می کرد. او آن جا ایستاده بود با صورت رنگ پریده و چروکیده اش که بسیار آرام و موقر به نظر می رسید وچشمانی خاکستری و گرم که از مهربانی می درخشید. دیگر به خود تردید راه ندادم. کتاب جلد چرمی آبی رنگی در دست داشتم که در واقع نشان معرفی من به حساب می آمد، از همان لحظه فهمیدم که دیگر عشقی در کار نخواهد بود. اما چیزی به دست آورده بودم که ارزشش حتی از عشق بیشتر بود. دوستی گرانبهایی که می توانستم همیشه به آن افتخار کنم. به نشانه احترام و سلام خم شدم و کتاب را برای معرفی خود به سوی او دراز کردم. با این وجود وقتی شروع به صحبت کردم از تلخی ناشی از تأثری که در کلامم بود متحیر شدم: من "جان بلانکارد" هستم و شما هم باید دوشیزه می نل باشید. از ملاقات شما بسیار خوشحالم. ممکن است دعوت مرا به شام بپذیرید؟ چهره آن زن با تبسمی شکیبا از هم گشوده شد و به آرامی گفت: فرزندم من اصلا متوجه نمیشوم ! ولی آن خانم جوان که لباس سبز به تن داشت و هم اکنون از کنار ما گذشت از من خواست که این گل سرخ را روی کلاهم بگذارم و گفت که اگر شما مرا به شام دعوت کردید باید به شما بگویم که او در رستوران بزرگ آن طرف خیابان منتظر شماست.
او گفت که این فقط یک امتحان است.
مقیم لندن بود، تعریف می کرد که یک روز سوار تاکسی می شود و کرایه را می پردازد. راننده بقیه پول را که برمی گرداند 20 پنس اضافه تر می دهد!
می گفت :چند دقیقه ای با خودم کلنجار رفتم که بیست پنس اضافه را برگردانم یا نه؟ آخر سر بر خودم پیروز شدم و بیست پنس را پس دادم و گفتم آقا این را زیاد دادی ...
گذشت و به مقصد رسیدیم .
موقع پیاده شدن راننده سرش را بیرون آورد و گفت آقا از شما ممنونم . پرسیدم بابت چی ؟ گفت می خواستم فردا بیایم مرکز شما مسلمانان و مسلمان شوم اما هنوز کمی مردد بودم. وقتی دیدم سوار ماشینم شدید خواستم شما را امتحان کنم .
با خودم شرط کردم اگر بیست پنس را پس دادید بیایم . فردا خدمت می رسیم!
تعریف می کرد : تمام وجودم دگرگون شد حالی شبیه غش به من دست داد .
من مشغول خودم بودم در حالی که داشتم تمام اسلام را به بیست پنس می فروختم!!
روزی، در مجلس ختمی، مرد متین و موقری که در کنارم نشسته بود و قطره اشکی هم در چشم داشت، آهسته به من گفت: آیا آن مرحوم را از نزدیک می شناختید؟
گفتم: خیر قربان! خویشِ دور بنده بوده و به اصرار خانواده آمده ام، تا متقابلا، در روز ختم من، خویشان خویش، به اصرار خانواده بیایند.
.
حرفم را نشنید، چرا که می خواست حرفش را بزند. پس گفت: بله... خدا رحمتش کند! چه خوب آمد و چه خوب رفت. آزارش به یک مورچه هم نرسید. زخمی هم به هیچکس نزد. حرف تندی هم به هیچکس نگفت. اسباب رنجش خاطر هیچکس را فراهم نیاورد. هیچکس از او هیچ گله و شکایتی نداشت. دوست و دشمن از او راضی بودند و به او احترام می گذاشتند... حقیقتا چه خوب آمد و چه خوب رفت...
گفتم: این، به راستی که بیشرمانه زیستن است و بیشرمانه مردن.
با این صفات خالی از صفت که جنابعالی برای ایشان بر شمردید، نمی آمد و نمی رفت خیلی آسوده تر بود، چرا که هفتاد سال به ناحق و به حرام، نان کسانی را خورد که به خاطر حقیقت می جنگند و زخم می زنند و می سوزانند و می سوزند و می رنجانند و رنج می کشند... و این بیچاره ها که با دشمن، دشمنی می کنند و با دوست دوستی، دائما گرسنه اند و تشنه، چرا که آب و نان شان را همین کسانی خوردهاند و می خورند که زندگی را "بیشرمانه مردن" تعریف می کنند.
آخر آدمی که در طول هفتاد سال عمر، آزارش به یک مدیر کلّ دزد منحرف، به آدم بدکار هرزه، به یک چاقو کش باج بگیر محله هم نرسیده، چه جور جانوری است؟ آدمی که در طول هفتاد سال، حتی یک شکنجه گر را از خود نرنجانده و توی گوش یک خبرچین خودفروش نزده است، با چنگ و دندان به جنگ یک رباخوار کلاه بردار نرفته، پسِ گردن یک گران فروش متقلب نزده، و تفی بزرگ به صورت یک سیاستمدار خودباخته ی وابسته به اجنبی نینداخته، با کدام تعریفِ آدمیت و انسانیت تطبیق می کندو به چه درد این دنیا می خورد؟
آقا ی محترم!ما نیامده ایم که بود و نبودمان هیچ تاثیری بر جامعه بر تاریخ، بر زندگی و بر آینده نداشته باشد. ما آمده ایم که با دشمنان آزادی دشمنی کنیم و برنجانیم شان، و همدوش مردان با ایمان تفنگ برداریم و سنگر بسازیم، و همپای آدمهای عاشق، به خاطر اصالت و صداقت عشق بجنگیم.
ما آمده ایم که با حضورمان، جهان را دگرگون کنیم، نیامده ایم تا پس از مرگمان بگویند: از کرم خاکی هم بی آزارتر بود و از گاو مظلومتر، ما باید وجودمان و نفس کشیدنمان، و راه رفتنمان، و نگاه کردنمان،و لبخند زدنمان هم مانند تیغ به چشم و گلوی بدکاران و ستمگران برود...
ما نیامده ایم فقط به خاطر آنکه همچون گوسفندی زندگی کرده باشیم که پس از مرگمان، گرگ و چوپان و سگ گله، هر سه ستایشمان کنند...
گمان می کنم که آن آقا خیلی وقت بود که از کنارم رفته بود، و شاید من هم، فقط در دل خویش سخن می گفتم تا مبادا یکی از خویشاوندان خوب را چنان برنجانم که در مجلس ختمم حضور به هم نرساند.
از کتاب ابومشاغل نوشته مرحوم نادر ابراهیمی
نتیجه آزمایشات بر حیوانات به سادگی به ما نشان می دهند که چطور محدودیتهای ذهنی تحمیل شده از طرف محیط بر ما تاثیر می گذارد. آزمایشات انجام شده بر کَک، فیل و دلفین مثال خوبی هستند: ککها حیوانات کوچک جالبی هستند آنها گاز می گیرند و خیلی خوب می پرند آنها به نسبت قدشان قهرمان پرش ارتفاع هستند .اگر یک کک را در ظرفی قرار دهیم از آن بیرون می پرد . پس از مدتی روی ظرف را سرپوش می گذاریم تا ببینیم چه اتفاقی رخ می دهد . کک می پرد و سرش به در ظرف می خورد و پایین می افتد . دوباره می پرد و همان اتفاق می افتد! این کار مدتی تکرار میکند . سر انجام در ظرف را بر می داریم و کک دوباره می پرد ولی فقط تا همان ارتفاع! سرپوش برداشته شده درست است و محدودیت فیزیکی رفع شده است ولی کک فکر می کند این محدودیت همچنان ادامه دارد! فیلها را می توان با محدودیت ذهنی کنترل کرد .
پای فیلهای سیرک را در مواقعی که نمایش نمی دهند می بندند . بچه فیلها را با طنابهای بلند و فیلهای بزرگ را با طنابهای کوتاه به نظر می آید که باید بر عکس باشد زیرا فیلهای پرقدرت به سادگی می توانند میخ طنابها را از زمین بیرون بکشند ولی این کار را نمی کنند ! علت این است که آنها در بچگی طنابهای بلند را کشیده اند و سعی کرده اند خود را خلاص کنند و سرانجام روزی تسلیم شده دست از این کار کشیده اند!
از آن پس آنها تا انتهای طناب می روند و می ایستند آنها این محدودیت را پذیرفته اند. دکتر ادن رایل یک فیلم آموزشی در مورد محدودیتهای تحمیلی تهیه کرده است . نام این فیلم "می توانید بر خود غلبه کنید " است در این فیلم یک نوع دلفین در تانک بزرگی از آب قرار می گیرد نوعی ماهی که غذای مورد علاقه دلفین است نیز در تانک ریخته می شود .دلفین به سرعت ماهیها را می خورد . دلفین که گرسنه می شود تعدادی ماهی دیگر داخل تانک قرار میگیرند ولی این بار در ظروف شیشه ای دلفین به سمت آنها می آید ولی هر بار پس از برخورد با محافظ شیشه ای به عقب رانده می شود پس از مدتی دلفین از حمله دست می کشد و وجود ماهیها را ندیده می گیرد .محافظ شیشه ای برداشته می شود و ماهیها در داخل تانک به حرکت در می آیند آیا می دانید چه اتفاقی می افتد ؟ دلفین از گرسنگی می میرد غذای مورد علاقه او در اطرافش فراوان است ولی محدودیتی که دلفین پذیرفته است او را از گرسنگی می کشد . از آنجا که نحوه ی عملکرد مغز جانوران از این نظر بسیار شبیه به هم است ما می توانیم از این آزمایشات بفهمیم که ما هم محدودیت هایی را می پذیریم که واقعی نیستند.به ما می گویند یا ما به خود می گوییم نمی توان فلان کار را انجام داد و این برای ما یک واقعیت می شود محدودیتهای ذهنی به محدودیتهای واقعی تبدیل می شوند و به همان محکمی!
میگفت "چندین سال قبل برای تحصیل در دانشگاه سانتا کلارا کالیفرنیا، وارد ایالات متحده شده بودم، سه چهار ماه از شروع سال تحصیلی گذشته بود که یک کار گروهی برای دانشجویان تعیین شد که در گروه های پنج شش نفری با برنامه زمانی مشخصی باید انجام میشد.
دقیقا یادمه از دختر آمریکایی که درست توی نیمکت بغلیم مینشست و اسمش کاترینا بود پرسیدم که برای این کار گروهی تصمیمش چیه؟
گفت اول باید برنامه زمانی رو ببینه، ظاهرا برنامه دست یکی از دانشجوها به اسم فیلیپ بود.
پرسیدم فیلیپ رو میشناسی؟
کاترینا گفت آره، همون پسری که موهای بلوند قشنگی داره و ردیف جلو میشینه!
گفتم نمیدونم کیو میگی!
گفت همون پسر خوش تیپ که معمولا پیراهن و شلوار روشن شیکی تنش میکنه!
گفتم نمیدونم منظورت کیه؟
گفت همون پسری که کیف وکفشش همیشه ست هست باهم!
بازم نفهمیدم منظورش کی بود!
اونجا بود که کاترینا تون صداشو یکم پایین آورد و گفت فیلیپ دیگه، همون پسر مهربونی که روی ویلچیر میشینه...
این بار دقیقا فهمیدم کیو میگه ولی به طرز غیر قابل باوری رفتم تو فکر،
آدم چقدر باید نگاهش به اطراف مثبت باشه که بتونه از ویژگی های منفی و نقص ها چشم پوشی کنه...
چقدر خوبه مثبت دیدن...
یک لحظه خودمو جای کاترینا گذاشتم، اگر از من در مورد فیلیپ میپرسیدن و فیلیپو میشناختم، چی میگفتم؟
حتما سریع میگفتم همون معلوله دیگه!!
وقتی نگاه کاترینا رو با دید خودم مقایسه کردم خیلی خجالت کشیدم...
شما چی فکر میکنید؟
چقد عالی میشه اگه ویژگی های مثبت افراد رو بیشتر ببینیم و بتونیم از نقص هاشون چشم پوشی کنیم"